محل تبلیغات شما



سلام 

یکی دو سالی هست که رسانه‌ها هرازگاهی به احوالات تختی سرکی می‌کشند و

از بالا و پایین زندگی جوانمردانه تختی برای خودشون برج و بارو درست می‌کنند.

 

نکته‌ای که بنده می‌خوام در این سطور عرض کنم، نیازمند دو مقدمه هست:

 

اول. اونچه که در تاریخ شفاهی مردم ایران یا بهتر بگم تهران، تختی رو اذهان

 

تختی کرده، مدال‌های تختی نبود، به پارک و دریا رفتنش نبود، زندگی فرزندش در

 

ینگه دنیا هم نبود یا بهتر بگم شباهتش به دیگران نبود؛ اونچه که تختی رو در نظر

 

مردم دروازه غار جنوب تهران و بعدها کل ایران، تختی کرده بود، تفاوتش با بقیه بود.

 

تختی عضو جبهه ملی شد، توی نهضت ملی کردن نفت دخالت کرد، گذاشت روی

 

پیشونی خودش مارک مصدقی بچسبونن، دلیل همه اینها یه چیز بود؛ می‌دونست

 

این شاه و شاه بازیها فایده نداره. برای خودش هم دو تا دلیل داشت، یکی اینکه نوه

 

حاج قلی یخچالدار بود که رضاخان راه آهن رو دقیقا از وسط زمینای اونا گذرونده بود و

 

دومی هم اینکه بچه دروازه غار بود نه اقدسیه و به چشمش دیده بود که شاه و

 

اعوان و انصارش وسط تهران داره چه کارایی که نمی‌کنه و اگه نمیشه اعتراض کرد،

 

حداقل نباید حمایت کرد.

 

دوم. اونچه که بنده از رسانه می‌دونم (که خوب رشته تحصیلی بنده هست) اینه که

 

وقتی چند تا ت رسانه‌ای رو کنار هم می‌بینی که به یه سمت و سو در حرکت

 

هستند، باید دنبال نیت پشت پرده این حرکت بود. 

 

 

 

دو سه سالی هست که از پسر تختی، دوست تختی، هم محلی تختی، هم بازی

 

تختی، رفیق تختی، تا حریف تمرینی تختی رو توی رسانه‌های خارجی و داخلی

 

پشت هم ردیف می‌کنن و دائم میگن تختی ی نبود؟!!!

 

 

نبود؟!!!

 

 

پس چه کسی عضو جبهه ملی شد؟ چه کسی رو بهش می گفتن مصدقی؟ اسناد

 

ساواک مگه نقشه قتل تختی رو نکشیده بودن؟ دلیل نقشه قتل تختی توسط ساواک

 

هم حتما نحوه اصلاح موی سر تختی بوده ؟

 

 

و دست آخر هم اینکه تختی، تختی شد چون به امیرالمومنین (ع) اقتدا می‌کرد و

 

مرام پوریای ولی رو دنبال می کرد و پیرو امیرالمومنین(ع) ظلم رو بر نمی‌تابه. تختی

 

حتی مصدق رو هم بخاطر اینکه یه جایی هم مسیر بودن انتخاب کرد؛ نه اینکه مصدق

 

رو قبول کنه. تختی فقط یه مقتدا داشت و خودش هم بارها گفته بود. 

 

 

حالا هرچه می‌تونید علیه تختی ی بنویسید و قلم بزنید و مصاحبه بگیرید. 

 

 

همین

 

یا علی


 منهای انتقادات پیرامونی از طرح توزیع سبد کالا، عده‌ای قصد داشتند و دارند که از لابه لای آن پیام های خاصی را به داخل و خارج کشور مخابره کنند.

پیام های خاصی که خیلی خیلی خطرناکتر از اشکالات واضح طرح بودند و هستند و مثلاً اینگونه در صحبت های خانم وندی شرمن، معاون وزیر خارجه آمریکا تبلور یافتند که اخیراً در سنای آمریکا گفت:

"شما در اخبار دیدید که ایران اخیراً به طور قابل مشاهده‌ای غذا به مردم فقیر در جامعه داد که به نوعی نشان‌دهنده این است که کاهش هدفمند و محدود تحریم‌ها تاثیر مستقیم بر مردم این کشور داشته است، همانطور که قول داده بود که این پول صرف اهداف دیگر نشود"
دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

و البته می گذرم از اینکه عده‌ای در رسانه ها فهم درستی از نحوه اطلاع رسانی صحیح ندارند و ایضاً صاحب تحلیل های غلطی هستند که یا پوشش اخبارشان آب به آسیاب دشمن می ریزد (که ریخت!) و یا اظهار نظرهایشان درباره رفتار مردم و توده جامعه ایرانی به هیچ وجه صحیح نیست و ملاک درستی ندارد.

من با تحلیل خانم وندی شرمن و آقای علی مطهری درباره نیازمند بودن مردم ایران، تمایل آنها به صف بستن، تأثیرگذاری تحریم ها، تأثیرگذار لغو محدود تحریم ها و جولان گسترده فقر در ایران مخالفم.

به این دلیل که اولاً تأثیر تحریم ها در اقتصاد ایران به گواه عقل و آمار منتشر شده بیش از 25 درصد نیست.

ثانیاً اقتصاددانان ایرانی قبل از لغو محدود تحریمها و اساساً قبل از شروع تئاتر مسخره تحریم ها، طرح توزیع کوپن غذایی و یا کالاهای اساسی را در میان قشرهای جامعه ارائه کرده بودند و طرح توزیع سبد کالا ربطی به تحریم ها ندارد. (رجوع شود به آرای دکتر احمد توکلی در سال 91) 

و ثالثاً صف بستن برای غذا، برای خرید آیفون 5، برای باز شدن یک رستوران جدید، برای رأی دادن و برای هر چیز دیگری، نه تنها در ایران بلکه در تمام کشورهای دنیا یک رسم بشری محسوب می شود و نشانه هیچ چیز غیر از انضباط اجتماعی نیست. (حتی اگر داخل صف زد و خورد صورت بگیرد یا یکنفر سکته کند)

در آخر هم این عکس ها و توضیحات ذیل آنها را بعنوان فصل الخطاب ارائه می کنم تا خانم شرمن، آقای مطهری و طرفداران نظرات این دو نفر، تحلیل بهتری راجع به ماجرای توزیع خدمات رایگان توسط دولت و البته ماجرای "صف بستن"! درباره هرچیزی و در هرکجای دنیا داشته باشند و نتایج درستی در این باره بگیرند.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران
این تصویر، جوانان و خانواده های ایرانی را نشان می دهد که برای دیدن یک فیلم سینمایی صف بسته اند. قاعدتاً این تصویر بیانگر آن است که تصور خانم وندی شرمن و همچنین آقای مطهری از دلایل صف بستن ایرانی ها به بهانه هایی مثل تحریم ها و یا کالاهای رایگان، تصوّر صحیحی نیست.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این تصویر، مردم یکی از شهرهای اروپا را نشان می دهد که برای خریدن آیفون 5 صف بسته اند. صف بستن امر مرسومی در دنیا محسوب می شود و هیچ تحلیلگر منصفی و حتی نامنصفی به خودش اجازه نمی دهد؛ حضور مردم در یک صف را به فقر و تحریم مربوط بداند!

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این تصویر یک زن یونانی را نشان می دهد که در صف توزیع کالای رایگان در کشور یونان ایستاده و از خدمات رایگان عمومی کشورش استفاده می کند. تبعاً خانم شرمن و آقای مطهری این قضاوت را ندارند که یونان تحریم بوده یا فرهنگ مردم یونان، طوری است که اگر جارو هم توزیع رایگان داشته باشد؛ آنها برای داشتنش صف می کشند.

یونان هم مثل هر کشور دیگری در دنیا مشکلاتی دارد و مردمش از خدمات عمومی دولت نخست وزیر ساماراس استفاده کرده اند.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این تصویر که توسط رسانه های ایرانی منتشر شده، جوانان مشتاق ایرانی را نشان می دهد که در انتظار آغاز توزیع گوشی هوشمند ال جی 2 هستند. به نظر من، حرفهای خانم شرمن درباره فقر در ایران و اثرگذاری تحریمها! با واقعیت این تصویر هیچ تطابقی ندارد.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این تصویر، آلمانیها را نشان می دهد که برای بهره مندی از خدمات عمومی کشورشان که شامل غذا و لباس است در صف ایستاده اند. خانم شرمن با دیدن این عکسها هیچگاه نگفته و البته نخواهد گفت که آلمان یک کشور فقیر است.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این عکس مربوط به مردم ایرلند است و سایت ایریش میرور، آنرا مخابره کرده است. گویا آنها با مشکل کار مواجه هستند و در صف ایستاده اند تا یک مرکز کاریابی مشکل آنها را حل کند. در صف ایستادن و استفاده از خدمات عمومی در هیچ کشوری از دنیا نماد فقر و تحریم نیست.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این تصویر مربوط به یک مرکز توزیع غذای رایگان در انگلستان است. مردم برای استفاده از خدمات این مرکز باید در صف بایستند. انگلستان تحریم نیست.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این تصویر مردم ایران را نشان می دهد که برای بهره مندی از طرح عمومی دولت در ارائه سبد رایگان کالا، در صف ایستاده اند.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این افراد، استرالیایی هایی هستند که در صف توزیع خدمات رایگان یک مرکز عمومی ایستاده اند. قاعدتاً خانم شرمن و آقای مطهری می دانند که کشور استرالیا نه تحریم است و نه برخی از چهره های دولتی و پارلمانی اش معتقدند که مردم استرالیا برای توزیع جارو! یا مرگ موش در صف می ایستند!

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این مردم ایران هستند که در یکی از خیابان های تهران در انتظار توزیع گوشی های گلکسی نوت 2 سامسونگ هستند. این در حالی است که خانم شرمن مدعی تأثیرگذاری گسترده تحریمها و فقر عمده مردم در ایران است!

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

این عکس که از یک گزارش تصویری اخذ شده، مردم یکی از شهرهای استان قشنگ فارس را نشان می دهد که در یکی از انتخاباتها، برای انداختن رأی خود، در صف ایستاده اند. ایرانی ها مثل مردم همه دنیا، برای کارهای مختلفی در صف می ایستند. ضمن اینکه تئاتر تحریم ها نیز میزان حمایت ی آنها از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را افزایش داده است.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

صف بستن گاهی ممکن است برای اعتراض به مدیریت بد بانک های یک کشور صورت بگیرد. این تصویر متعلق به بحران مالی چند سال قبل بانک های کشور قبرس است که در پیامد آن مردم این کشور با ازدحام در مقابل بانکها تلاش کردند تا حساب های پس انداز خود را خالی کنند. خانم شرمن در آن مقطع مدعی نشد که کشور قبرس با فقر شدید مواجه است!

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

گویا مردم فرانسه هم گاهی در مقابل فروشگاه های مواد غذایی صف می بندند. قابل توجه خانم شرمن اینکه مثل محتوای همین عکس؛ در تهران هم رستوران ها و کافی شاپ های زیادی وجود دارد که هرگاه قصد کنید وارد آنها بشوید؛ اول باید چند ساعتی را در صف بایستید تا نوبت شما برسد.

آنها جای خالی ندارند.

***

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران

فکر می کنم بهتر است خانم شرمن به جای تحلیل غلط وضعیت اقتصادی ایران و مردم ایران؛ فکری به حال اوضاع رو به سقوط کشور خودش بکند.

این تصویر که سایت انگلیسی دیلی میل آنرا منتشر کرده است؛ یکی از 49 میلیون مادر تنها و بی خانمان آمریکایی را نشان می دهد که در کنار یکی از پیاده روهای خیابان های آمریکا نشسته و بر روی تابلوی خود نوشته است: "فقط یک شغل. من یک مادر تنها هستم. لطفاً کمک کنید. متشکرم. خدا به شما خیر بدهد."

و البته امیدوارم خانم شرمن بعد از آنکه فکری به حال پدیده مادران تنهای بی خانمان در آمریکا کردند؛ سپس فکری هم به حال 47 میلیون آمریکایی استفاده کننده از کوپن غذا بکنند و بعد هم فکری به حال بیکارهایی که هم اکنون در کانالهای فاضلاب آمریکا زندگی می کنند و بعد هم فکری به حال تحلیلهای غلط خودشان و سایر مقامات آمریکایی از وضعیت جمهوری اسلامی ایران در ابعاد ی، اقتصادی و فرهنگی که ممکن است تبعات جبران ناپذیری را برای دولت آمریکا به همراه داشته باشد.

خانم شرمن حتماً فراموش نکرده اگر این روزها قیمت سوخت در کشورش افزایش نیافته و یا در راهروی وزارت خارجه آمریکا از سرما خبری نیست؛ فقط و فقط به خاطر این است که تنگه هرمز بعنوان شاهراه 80 درصد انرژی فسیلی جهان، هنوز باز است.

منبع:مسعود یارضوی؛ وبلاگ "عبور" 


عکس بسیار عجیبی است.

روی این تصویر میشه اسامی مختلفی گذاشت و البته میشه از زوایای مختلفی اون رو مورد ارزیابی قرار داد.

 پادشاه ایران در مأوای یک روستایی و در کنار خانواده او نشسته است.

 نبود مادر رو هم احتمالا باید به حساب سر زا رفتن مادر گذاشت.امکانات حداقلی در شهرها هم به طور عادی وجود نداشت؛ روستا که جای خود داشت.

اما اونچه که توی این عکس خیلی دقیق به عمق دو فرهنگ اشاره داره؛  توجه منو جلب کرده.

 توجه من به قاب های عکس خط نیفتاده روی طاقچه روستایی که تصویر شاهنشاه در اون خودنمایی می کنه نیست؛  به نوع نشستن روستایی هم نیست. نگاه غریبانه دخترک و ترس پسرک هم با اینکه یک نوستالژی تاریخی رو به نظاره نشسته هم مطلب مورد نظرم رو منعکس نمی کنه.



نگاه من دقیقا روی کفشای آریامهر و همسردورگه ایشونه. 

فرشی که روستایی هر روز سه مرتبه صبح و ظهر و مغرب بر روی اون به عرش میره اینک نیاز به تمیز شدن داره و شاهنشاه ما که بخاطر عوام فریبی مجبور شده لحظاتی رو کنارشون باشه و  از ترس اینکه نکنه خدایی ناکرده سندروم غربتی بودن او رو نگیره خودشو مثل پسرک سرمازده ای جمع کرده این رو نه می دونه و نه متوجه میشه.

و این همون تفاوت فرهنگ هاست و اینجا فرهنگ ها فرسنگ ها از هم دورند به دوری نگاه دخترک روستایی و شاهنشاه ما که هرچند هر دو به یکجا خیره اند اما .

نظرات طبق معمول تایید نمیشن

تا بعد


در روز ۶ دی ۱۳۱۳ شمسی دولت ایران طی اعلامیه‌ای رسمی از کشورهای خارجی خواست در مکاتبات رسمی خود از واژه‌های پرشیا، پرس و پرسه به جای واژه ایران استفاده نکنند.

به گزارش تاریخ ایرانی، تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمی پارس یا پرشین می‌شناختند اما در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقه‌ای از روشنفکران باستان‌گرا مانند سعید نفیسی، محمدعلی فروغی و سیدحسن تقی‌زاده در حکومت پهلوی اول با حمایت مستقیم رضاشاه گردهم آمدند که به این منظور اقداماتی را انجام دادند.

سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به ایران» تغییر یابد. این پیشنهاد در دی‌ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت. این تصمیم بعد از ۷۶ سال هنوز هم محل مناقشه است. مخالفان این تغییر معتقدند که ایران نمی‌تواند آن بار معنایی، فرهنگی و تمدنی‌ای را که در اصطلاح پرشیا» نهفته است و غیر ایرانیان از دیرباز با آن آشنایی دارند، منتقل کند.

گروهی معتقدند که رضاشاه فقط به دلیل ی برای تثبیت حکومت اقتدارگرایانه خود چنین تصمیمی گرفته است. این دسته از تحلیلگران می‌گویند اصل اقدام را باید متوجه جمعی از نخبگان فرهنگی و ی آن دوره از جمله افراد ذکرشده دانست که در اقتدار حکومت رضاخانی منافع خاص خود را نیز جستجو می‌کردند. 


این شعر رو در پاسخ شعری که یکی از دوستان بر روی خروجی وبلاگشون گذاشته بودن بالبداهه گفتم و گفتم شاید با انتشارش در وبلاگ کمی از غبار کهنگی مطلب قبل زدوده بشه

می دونم اونطور که باید و شاید زیبا نیست

اما خوب چه میشه کرد بضاعتنا هذا

اما بعد؛

خواب ها تعبیر شده 

آرزوها بر آورده شده

و دعاها مستجاب


سختی ها هم مدتی است آسان شده

و سیاهی ها سپید سپید 

همچون برفی که بارید

اما دعای من

در گلویم مانده

و بغض هنوز در گلویم ساکن
و در فکر تمدید مهلت 

و باز هم می گویم
در پس هر نیایشم


اللهم عجل لولیک الفرج


و فرج تعبیر خوابهاست

و استجابت دعاها

و بر آورده شدن آرزوها
و شیرینی تلخکامی ها
و درمان دردها

و سفید کننده سیاهی ها
آنگاه که در کنار سنگی سیاه 

می سراید او
منم مهدی فاطمه


همین

نظرات تایید نمی شود طبق معمول


امروز و دیروز همه مردم درباره یک حادثه سخن می‌گفتند: چرا اینقدر دیر، اشتباه پدافند در هدف قرار دادن هواپیمای اوکراینی اعلام شد؟»

و باز هم مردمی که ظاهرا غیر از مردمی بودندکه برای سوگواری سردار سلیمانی به خیابان آمده بودند (چون علیه مردمی که برای احترام به سردار سلیمانی به خیابان آمده بودند شعار می‌دادند) شروع به تجمع کردند و شعارهایی هم علیه حکومت، سپاه و کسانی که به تشییع سردار سلیمانی رفته بودند،داده شد. 

این وسط سفیر انگلستان هم وسط جمعیت معترض بازداشت شد!!!

 

روباه پیر شلوار خیس رابرت مک ایر

 

این سه خبر دو تحلیل به نظر مهم را به دست می‌دهد:

اول اینکه افکار عمومی و رسانه‌ها دو چیز نیست! یکی افراد تحت فرمان سرداران گرانقدر و محترم ستاد کل نیروهای مسلح و دوم مردم و رسانه‌های دهه ۶۰. افراد تحت فرمان این گرانمایگان نیستند، پس باید آنها را قانع نمود و از قضا نباید آنها را منتظر گذاشت و انتظار سکوت و لبخند را داشت. و دیگر اینکه رسانه‌ها و مردم حال حاضر ایران، رسانه‌ها و مردم دهه ۶۰ نیستند، یعنی بخاطر اینکه گذشته‌تان را و رفاه و جوانی‌تان را فدای انقلاب و نظام و امنیت همین مردم کرده‌اید، دلیل نمی‌شود تا چشم روی نگفتن حقیقت ببندند و به نظر حقیر این قسمت داستان، کاملا نشان می‌دهد که بزرگان عرصه امنیت و سرداران عزیزو گرانقدر کشور ما، به جد نیازمند مشاوران رسانه‌شناس هستند و خصوصا متخصین علوم ارتباطات اجتماعی در این فضاها و رویدادها می‌توانستند این عزیزان را یاری دهند که تاخیر در واگویی حقیقت در کشوری که در حال شنا خلاف جریان آب در دنیاست و یک سرفه ضد نظام اسلامی تیتر اول رسانه‌های مرجع دنیاست، جه تبعات وخیمی را به دنبال خواهد داشت؟! 

دوم اینکه آنچه رویدادها نشان می‌دهد، چامعه ما به سمت دو قطبی شدن پیش نمی‌رود و دو قطبی شده است، چرا که هر حادثه‌ای که به منافع و مصلحت نظام مدد می‌رساند با حضور بسیار گسترده مردم همراه می‌شود و هر رویداد دیگری که جنبه‌ای علیه نظام دارد با تجمعات (هرچند بسیار کمتر از طرفداران نظام اسلامی) روبرو می‌شود و این نشانه بسیار متقنی در خصوص دو قطبی شدن است.

قصد نتیجه ‌گیری ندارم چرا که بسیار خود را کوچکتر از آن می‌دانم که توصیه‌ای برای کهنه سربازان وطنم داشته باشم، اما همچون برادری کوچک و هم فکری کم سن و سالتر فکر می‌کنم که اگر به تبعات رسانه‌ای موضوع فکر می‌شد، این فتح‌الفتوح کم رنگ نمی شد و چه بسا اگر در سال ۸۸ هم این رویدادها با تفکر بیشتری (از منظر رسانه‌ای) تحلیل و بررسی می‌شد، چه بسا کام شیرین ایرانیان در جشن بلوغ ملت در خرداد همان سال که رفته رفته داشت احترام و همکاری دشمنان را نیز بر می انگیخت، بواسطه یک حماقت به دومینوی تحریم‌ها ختم نمی‌شد. 

 

همین

یا حق


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

physic_nikonjad iranprot